جیگر طلای من، پارسا جانجیگر طلای من، پارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

پارسا کوچولو

پارسا در 8 ماهگی چه می کند

1392/6/16 14:42
نویسنده : مامان مرضیه
692 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عزیزم

تو این ماه خیلی شیطون شدی. نمیدونم از چی بنویسم. بس که این لحظه ها زیبا و خاطرانگیز هستند.

بالاخره در این ما شما یاد گرفتی که بشینی. البته اولش از دستای کوچولوت کمک میگرفتی.

وقتی ذوق زده میشی جیغ میزنی طوری که گوش آدم کر میشه. ای بلای مامان... قهقهه

حین بازی کردن واسه خودت میخونی و همش میگی بابابابا... مممممم ..... دددددد.... ماماماما

تمام کشوها رو باز میکنی و وسایل داخل اونو میریزی بیرون. وقتی میام و میگم پارسا این چه کاری بود که کردی، می خندی و ذوق میکنی. اون وقته که منم بغلت میکنم و ماچت میکنم. ماچ

همین چند روز پیش رفته بودی تو آشپزخونه و تمام کشوها را خالی کرده بودی. بعدش رفته بودی سر وقت لباسای مامان. اونا رو از تو سبد درآورده بودی و ریخته بودی وسط آشپزخونه. اینقد خندم گرفته بود که نگو. آخه از دست شما چکار کنم وروجک خان؟ سوال

تازه این اولشه مامان جان خدا بخیر کنه...

دو روز پیش با کلی زحمت برای اولین بار برای شما کته درست کرده بودم. خداییش خیلی خوشمزه شده بود. آوردم سر سفره تا با هم ناهار بخوریم. یه قاشق من می خوردم، یه قاشق میدادم به شما. خلاصه وقتی ناهار تموم شد، سفره و وسایلو جمع کردم. ولی یادم رفت ظرف غذای شما رو بردارم. البته اینم بگم که فقط 2 تا قاشق خورده بودی و خیلی از غذای شما مونده بود. رفتم تو آشپزخونه تا کارامو انجام بدم. بعد از چند دقیقه دیدم خبری از شما نیست. آخه تا من میرم تو آشپزخونه، سر بزنگاه شما هم پشتم سبز میشی و شروع می کنی به شیطنت کردن. اما اون موقع، شما که نیومدی هیچ تازه صدای ملچ ملوچ کردنت هم میومد. خیلی کنجکاو شدم ببینم داری چکار میکنی. وقتی اومدم با صحنه ای روبرو شده بودم که نمیدونستم گریه کنم یا بخندم. تمام ظرف غذا رو ریخته بودی روی فرش. حالا بماند که با کلی بدبختی تمیزشون کردم. کاش فقط این بود. از نوک سر شما تا ناخن پاهای گرامیتون شده بود کته. تازه با همون دستای نازت به کمد و تخته تون هم کشیده بودی. اگه من نرسیده بودم، خدا میدونه که تا کجاها پیش میرفتی. من تا شما رو دیدم بلند گفتم پارسا، شما هم فکر کردی که می خوام دعوات کنم. سریع اومدی و سرت رو روی زانوهام گذاشتی و به اصطلاح خودت برام میخوندی. منم خندم گرفت و بغلت کردم و بهت گفتم: آخه کی دلش میاد تو رو دعوا کنه. اون وقت بود که برام بلند بلند می خندیدی. قربون اون خنده های قشنگت بشم ...

صدای خنده های تو زیباترین موسیقی زندگی است که در تار و پود جانم نواخته می شود.   

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (16)

بهار مامانه برسام
16 شهریور 92 20:00
جونم ناناز پسملی خوشمل شما خیلی عسل تشریف داری میدونستی
هزارماشالله به این آقا پارسای عسل پسری



نظر لطفتونه عزیزم
برسام جیگرو ببوس خاله

بهار مامانه برسام
16 شهریور 92 20:01
مامان گل و مهربون ممنون از لطف و محبتتون
واقعا که خوشحالمون کردید با حضور گرم و مهربونتون
با آرزوی بهترین ها برای شما مامان گل و خانواده ی محترم شما


بهار عزیزم ممنون از حضورت
منم برای شما و خانواده عزیزتان بهترین ها را آرزو میکنم.
مامان مریم
17 شهریور 92 11:15
الهی جدا" کی دلش میاد با این وروجک دعوا کنه...قربونش برم من..ان شاله که همیشه بخندین در کنار هم...میبوسمتون


ممنون مامان مریم عزیز
همچنین برای شما گلم
واسه شما و مهتاب نازم
مامان ایمان جون
19 شهریور 92 12:48
ای جانمممممممممممم عزیزم , قربون حرف زدنت بخولمت جیگلم بوووووووووس
مامانه پارسا
19 شهریور 92 15:01
جانم عزیزم ولی این کارای نی نی های ما بیشتر ما رو عاشقشون میکنه..مامانی مرسی از تبریکتون..ایشالا قسمت پارسا جوجو بشه
مامان مرضیه
پاسخ
ممنونم عزیزم
مامانه پارسا
21 شهریور 92 14:28
مامانه پارسا
2 مهر 92 12:36
ترنم کوچولو و مامان فاطمه
11 مهر 92 1:30
مرضیه عزیزم امیدوارم همیشه در کنار م شاد و خوشبخت باشید..پارسای شیرینمو ببووووووووس خیلی ناز ماشااللهممنون از اینکه بهمون سر زدید منتظر حضور گرمتون هستیم
مامان مرضیه
پاسخ
ممنونم عزیزم همچنین برای شما
مامان مریم
17 مهر 92 16:51
این خنده هایی که طعم عسل می دهند و قلب آسمان را آب می کنند، ای کاش همیشه در چهره هایتان باقی بمانند! پارسای قشنگم روزت مبارک
مامانه پارسا
18 مهر 92 0:07
مرسی مرضیه جون ممنونم ..ایشالا که غم نبینی.
مامانه پارسا
27 مهر 92 18:49
مامانی کجایی
مامانه پارسا
28 مهر 92 17:39
مامان ایمان جون
6 آذر 92 16:39
آخه مامانی چرا وبتو به روز نمیکنی,دلمون برای پارسا عسلی تنگ شده
مامان مریم
20 آذر 92 16:21
کجایی مرضیه جوون؟؟ نگرانتونیم ..پارسای خوشگلم خوبه؟ بیاین دیگه دلمون براتون تنگ شده
مامان ایمان جون
3 دی 92 19:19
عزیـــــــــــــــــــزم کجایین آخه,مامانی تورو خدا زودتر به روز شین , دلم میخواد پارسا جونو ببینم چه شکلی شده حتما دیگه برای خودش آقایی شده
مامان مریم
22 فروردین 93 11:18
مرضیه کجایی تو دختر؟!