جیگر طلای من، پارسا جانجیگر طلای من، پارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

پارسا کوچولو

شیطنت های آقا پارسا

این ماه خیلی خیلی شیطون شدی عزیز مامان. هر روز شیطون تر از دیروز تو این ماه کارم بیشتر شده. چون سینه خیز میری، همش باید دنبالت باشم تا سرت به میز، در، دیوار، صندلی و ... نخوره. ماشالله ساعت خوابت هم کم شده و در روز، فقط 10 ساعت می خوابی. چند روزه که به خوردن پا هم مشغول شدی. خوردن دستات کم بود که پا خوردن هم به اون اضافه شد... به اسباب بازی هات دیگه خیلی علاقه نشون نمیدی. چون برات تکراری شدن. همش دنبال اشیاء جدید توی خونه هستی تا بفهمی چی به چیه. دیروز داشتی تختت رو می خوردی... راه آشپزخونه رو هم یاد گرفتی. خدا به داد برسه ... هر روز شما رو باید از یه جایی در بیارم یا پیدا کنم، یا زیر میز یا زیر صندلی یا توی آشپزخونه ... ...
19 خرداد 1392

گل پسری سینه خیز می رود

پارسا جونم الان سه روزه که سینه خیز میری.  اولش که سعی میکردی بری، دنده عقب می رفتی  ولی الان قشنگ مستقیم میری. وقتی مانعی هم سر راهت قرار میگیره، دیگه نمیتونی جلوتر بری. اون وقته که شیطون مامان میزنه زیر گریه دو روز پیش داشتی واسه خودت میرفتی که یهو سر قشنگت خورد به پایه صندلی. یه خورده هم گریه کردی.  الهی که مامانی بمیره برات عزیز دلم   تازه این اولشه. خدا میدونه که چقدر کارم سخت تر شده. الان دیگه باید شش دنگ حواسم به شما باشه. خدا خودش به خیر بگذرونه   ...
29 ارديبهشت 1392

آقا پارسا 5 ماهه شد

پسر عزیزتر از جانم 5 ماهگیت مبارک اصلا باورم نمیشه که 5 ماهه شدی. چقدر زمان زود میگذره. کاش این روزها دیر میگذشت... اینم دو تا عکس خوشگل از گل پسرم  تو را تا بینهایت دوست دارم   ...
25 ارديبهشت 1392
1