لبخند زندگی
سلام پسر دلبندم
امروز 2 ماه و 5 روزه شدی. چقدر زمان زود میگذره. دلم می خواد زمان از حرکت بایسته تا بیشتر با هم باشیم. بهترین و شیرین ترین لحظه زمانی است که تو را در آغوش میگیرم و از شیره وجودم به تو می چشانم.
پارسای گلم
امروز از بهترین روزای من بود. چون برای اولین بار به لبخند من پاسخ دادی. قصه از این قرار بود که طبق معمول داشتم بهت شیر میدادم و تو هم با اون چشای قشنگت به من نگاه میکردی. من ازخوشحالی بهت لبخند زدم. ناگهان تو هم به من خندیدی. اشک تو چشام جمع شده بود. هر چند که قبلا هم خنده های زیبای تو رو دیده بودم، اما برای اولین بار بود که به خنده من واکنش نشون میدادی.
همه وجودم
این چند وقت خیلی بامزه تر شدی. همه جا رو به دقت زیر نظر گرفتی. سرت رو به طرف صداها می چرخونی. وقتی برات شعر میخونم حسابی ذوق میکنی. البته اینم بگم که شب و روز شما عوض شده!!!!!!!
روزا همش خوابی در عوض شبا بیدار!!!!!!!! تا دم صبح هم باید شما رو بغل کنم و کل خونه رو بگردم تا آروم بگیری. هیچ جوره هم راضی نمیشی. تا بغلت میکنم ذوق می کنی و سرت رو بالا میگیری و این ور و اون ور رو نگاه میکنی. اگه بشینم یا یه جا وایسم جیغ میزنی.
الانم تا خونه رو روی سرت نذاشتی برم جیگر طلا
خوشمزه است پسرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به منم میدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینجا یکی ندونه فکر میکنه که چقدر مظلومی نمیدونه که چه شیطونی هستی
پسرم عاشقتم و با تمام وجود بهت عشق می ورزم.