در 4 ماهگی آقا پارسا چه می گذرد
پسر گلم
خیلی بامزه شدی. روز بروز خوشمزه تر و تو دل بروتر...
با صدای بلند ذوق میکنی و داد می زنی. وقتی باهات بازی می کنم یا حرف میزنم، حسابی هیجانی می شی و دست و پاهات رو تکون می دی.
حرکت دستات رو نگاه می کنی. با تعجب به چیزهای جدید خیره میشی و چشمات از تعجب گرد میشن. هر چیزی رو که به دستت میدم میگیری و سریع توی دهن می کنی.
وقتی به شکم می خوابونمت، باسن و شکمت رو بالا می یاری و سعی می کنی که بری ولی نمی تونی. فقط یه خورده با کمک پاهات می خزی.
همزمان دست ها و پاهات رو بلند میکنی و بالا میگیری، بعد محکم روی زمین میزنی.
به طرف اشیا دست دراز می کنی و حرکت اونا رو دنبال می کنی. افراد آشنا رو می شناسی و براشون ذوق می کنی. افراد غریبه رو که میبینی، اول خوب با دقت نگاهشون می کنی بعد براشون لبخند می زنی.
کم کم داری دندون در میاری. چون همش آب از دهنت میاد و لثه هات درد میگیرن. همش دوست داری دستمو بگیری و تو دهنت کنی و محکم فشار بدی. این چند وقت خیلی ناآروم شدی و مدام گریه میکنی. یا باید بغلت کنم یا بگردونمت. شبا هم تا ساعت ٣:٣٠ بیداری
وقتی خودت رو تو آینه میبینی، می خندی و ذوق میکنی. بچه های کوچیک رو که میبینی، بهشون می خندی و دستات رو تکون میدی.
پارسای عزیزم از اینکه تو رو دارم، به خودم می بالم.