جیگر طلای من، پارسا جانجیگر طلای من، پارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

پارسا کوچولو

سفرنامه همدان

1392/1/18 15:56
نویسنده : مامان مرضیه
1,188 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم

٧ فروردین ماه عموی من از اصفهان اومد. قرار شد که با عمو جون و بابا بزرگ بریم همدان. جمعا ١١ نفر میشدیم. من تا حالا همدان نرفته بودم. حسابی ذوق زده شده بودم.

هشتم فروردین حرکت کردیم. بین راه صبحانه خوردیم. حسابی بهمون چسبید. نزدیکای ظهر بود که رسیدیم غار علیصدر. خیلی شلوغ بود. جای سوزن انداختن نبود. بعد از اینکه ناهار خوردیم، بابا بزرگ و بابایی رفتن برای تهیه بلیط. اینقدر شلوغ بود که نوبت ما افتاد ١١ شب. تو این مدت یه گشتی زدیم.  جای دیدنی و قشنگی بود.

از همه قشنگ تر غار علیصدر بود. نمیدونی عزیزم چه جای قشنگی بود. از دیدن این همه زیبایی سیر نمیشدیم.

بعد از دیدن غار به سمت همدان حرکت کردیم. حسابی خسته شده بودیم. شب در شهر بهار (نرسیده به همدان) موندیم. به هنرستان والفجر رفتیم و همان جا خوابیدیم.

صبح زود بیدار شدیم و به طرف همدان راه افتادیم. اول از همه رفتیم گنج نامه. اون جا هم خیلی قشنگ و وصف ناپذیر بود. البته به زیبایی غار علیصدر نبود.

بعد از گنج نامه رفتیم مقبره ابو علی سینا و باباطاهر. ناهار رو در مقبره باباطاهر خوردیم. عصر که شد به سمت خونه راه افتادیم. تقریبا ساعت 10 شب بود که رسیدیم خونه. به هممون خیلی خوش گذشت... 

 

 

قربون اون نگاه کردنت برم من...

اونجا هم از انگشتای خوشمزه ات دل نمی کندی قهقهه

اینجا مقبره ابن سیناست... 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ایمان جون
19 فروردین 92 16:37
چه عجب مامانی دلمون برای پارساجون تنگ شده بود.چه عکسای خوشگلی من عاشق اون عکسیم که داشت دستشو میخورد چقدر هم خوشمزه,آدم هوس میکنه.
ایشالله همیشه به گردش
بووووووووووس از راه دور برای پارسا جیگر خاله


قربانت عزیز دلم
ایمان عزیزم رو ببوس
مامان مریم
19 فروردین 92 16:51
به به مامانی مرضیه جووون مهربون...عیدتون مبارک خوشحالم که سفر خوبی داشتین همراه پارسای عزیزم...امیدوارم همیشه شاد و خندان باشین درکنارهم..


عزیزم عید شما هم مبارک
همچنین شما گلم